اميرعلي عسگراولادي، فرزند اسدالله عسگراولادي

ميراث ماندگار پدر، مراقبت عاشقانه از پسته

ماهنامه دنیای پسته، شماره 41، مهرماه 1398

چندي پيش، پس از درگذشت اسدالله عسگراولادي به سراغ پسر وي اميرعلي رفتيم تا با ويژگيها و سير و سلوک پدرش در زندگي و کار بيشتر آشنا شويم. اميرعلي عسگراولادي، مالک شرکت پسته درخت الماس سبز با اينکه در سوگ از دست دادن پدر بود، اما با روي باز درخواست ما را پذيرفت. در ادامه، متن گفتوگو با پسر يکي از سرشناسترين تجار ايران آورده شدهاست.

مرحوم اسدالله عسگراولادي سرشناسترين تاجر پسته ايران بودند. سرگذشت مشهور شدن ايشان در صنعت پسته کشور چه بود؟ به نظر شما چه خصوصياتي ايشان را به اين جايگاه رساند؟

مهم‌ترين ويژگي مرحوم پدرم، پشتکار فوق العاده‌اي بود که ايشان در کارها داشتند. هنگامي که موضوعي را شروع مي‌کردند تا به سرانجام رسيدن آن پيگير بودند و خستگي و نااُميدي و نيمه‌کاره رها کردن برايشان معني نداشت؛ به نظر من، اين خصوصيت، ايشان را به اين جايگاه رساند.

اما به نظر پدرم؛ ايشان موفقيت خود را مرهون دعاي خير مادرش مي‌دانستند که هر روز بدرقه راهشان بوده‌است. پدرم هميشه و هر روز صبح‌ها قبل از رفتن به سر کار دقايقي پيش مادرشان مي‌نشستند و با ايشان احوال‌پرسي و صحبت مي‌داشتند و شب‌ها، قبل از آمدن به منزل، دوباره دقايقي پيش ايشان مي‌رفتند و اين رويه هميشگي پدرم بود تا وقتي که مادربزرگم زنده بودند. هميشه پدرم مي‌گفتند:« تمام موفقيت من از دعاي خير مادرم بوده و شادي و رضايت ايشان از من، هميشه توشة راهم بوده‌است.»

 پدر براي يادگرفتن تجارت، شاگردي هم کرده بودند؟ هيچوقت براي شما از اشخاصي که از آنها درس گرفته بودند صحبت ميکردند؟ آن تجار چه کساني بودند؟

استاد ايشان، پدر بزرگم مرحوم حاج عبدالله توسلي (دايي پدرم) بوده‌است. مرحوم توسلي از تجار معروف بازار تهران و از صادرکنندگان بزرگ پوست و سالامبور و خشکبار بودند که ساليان متمادي به اروپا صادرات داشتند. پدرم حدوداً 5 سال، از سال 1330 تا 1335، نزد ايشان بود و عمدة کار تجارت و صادرات را از ايشان ياد گرفتند و پس از جدا شدن از پدربزرگم تا سال 1398، به مدت بيش از 60 سال، به حرفه صادرات خشکبار مشغول بودند.

ايشان هيچ شاگردي هم داشتند؟

طي اين شصت سال، ايشان کارمنداني داشتند که چند سالي در خدمت ايشان بودند و بعد مستقلاً به تجارت مشغول شدند و در کارشان موفق شدند؛ مثلاً، خودم از سال 1364 تا سال 1372 به مدت 8 سال نزد ايشان شاگردي کردم و از سال 1372 مستقلاً مشغول به صادرات خشکبار در شرکت درخت الماس سبز شدم. طي 34 سال گذشته، من هميشه از مشاوره ايشان استفاده مي‌کردم و همه زندگي و کارم را مديون ايشان مي‌دانم.

با توجه به مشغوليت کاري زياد مرحوم عسگراولادي، آيا نقش ايشان در تربيت دوران کودکي و نوجواني شما و ساير فرزندانشان پررنگ بود؟

تنها موضوعي که ايشان مهم‌تر از کارش مي‌دانست، خانواده بود که اولويت اصلي ايشان در طول عمر شريف‌شان بود. ايشان با وجود مشغله زياد براي ما وقت صرف مي‌کرد که ما مسير درستي را در پيش بگيريم و البته همزمان يادگيري حرفه تجارت را هم در ما شکوفا مي‌کرد.

 قدري از تاريخچه کسب و کار خودتان بگوييد. چه شد که به پسته روي آورديد؟ حاج آقا براي اينکه شما وارد فعاليت پسته شويد چه نقشي داشتند؟

در دوران مدرسه در مقاطع ابتدايي و متوسطه هميشه تابستان‌ها که مدارس تعطيل مي‌شد، مرا به محل کار خود مي‌بردند و من اندکي الفباي تجارت را در همان سال‌ها آموختم و مهم‌تر اينکه، بسيار به حرفه پدرم علاقمند شدم.

از سال 1364، در سن 18 سالگي، رسماً نزد ايشان به کار مشغول شدم و پدرم ميزي به اندازه ميز خودشان و در چند متري ميز خودشان براي من قرار دادند و کم‌کم روش‌هاي تجاري و بازاريابي را به من آموختند و اغلب مرا به همراه خود در مسافرت‌هاي تجاري همراه مي‌کردند. به عقيده ايشان، طي 8 سال، يعني تا سال 1372 به من دکتراي تجارت را آموختند (البته نظر لطف ايشان بود و من کسي نبودم، الا افتخار فرزندي ايشان). من در مجموعة شرکت درخت الماس سبز هنوز پشت همان ميزي مي‌نشينم که پدرم به من دادند و هميشه به پدرم افتخار مي‌کنم.

آيا شما بهطور مستمر با مرحوم پدر رابطة کاري يا مشورتي داشتيد؟

هميشه براي کارهايم از ايشان مشورت مي‌گرفتم و هيچ مجموعه جديدي را بدون تآييد ايشان تآسيس نمي‌کردم و براي هر افتتاحي ايشان را با خود مي‌بردم. کلام من هميشه اين است که من به اين مرحله نمي‌رسيدم، مگر به تشويق و مشورت با پدرم. کالاهايي که ما در مجموعه‌هاي درخت الماس سبز توليد مي‌کنيم، هميشه با ارزش افزوده بالايي همراه بوده و پدرم به من اميدواري مي‌دادند که تو مي‌تواني مشتري را قانع کني که ارزش کالاي تو را بداند و نگران نباش و با توکل به خدا جلو برو.

چه آموزههايي از مرحوم پدر به ياد داريد که باعث تداوم و توسعه کسب و کار خودتان در زمينه پسته خواهد شد؟

مرحوم پدرم هميشه اين مثال را براي من بارها تکرار مي‌کردند:« گنجشگ روي درخت، مال آسمان است.»؛ هميشه مي‌گفتند جنسي که در اختيار داري و يا تحت کليد خودت است و يا به تآمين کننده خاصي اعتماد داري را بفروش و هيچ‌وقت ريسک تجاري کالايي که روي درخت است و يا اختيارش به دست ديگران است را برندار.

ايشان پيوسته مي‌گفتند، ورشکستگي اغلب تجار بين المللي به دليل مرتکب شدن همين اشتباه بوده‌است.

شخصاً در چند جلسه داخلي و يک کنفرانس خارجي که حاج آقا سخنران بودند، حضور داشتم. ايشان مرتباً حرفشان اين بود که تجارت در دنيا سخت شدهاست و تجار خارجي و هم تجار ايراني را به «اميدوار بودن» و «تلاش کردن» تشويق و ترغيب مي کردند. ميزان تلاش و سطح اميد خود حاج آقا چطور بود؟

اين همان نکته‌اي است که در سوال اول گفتم؛ پشتکار ايشان هميشه اميدواري ايجاد مي‌کرد و سخت‌ترين سنگ‌ها را مي‌شکست؛ مثلاً، در سال 1997 که اروپا، پسته ايران را به‌علت آفلاتوکسين تحريم کامل کرد، من به ناگاه جا خوردم و سرمايه‌گذاري سنگيني که براي پاکسازي پسته در يزد احداث کرده بودم با مشکل توقف بخشي از بازار مواجه شده بود، اما ايشان پيوسته اميد مي‌دادند که ما با اتحاديه اروپا مذاکره مي‌کنيم و مطمئن باش با پيگيري مداوم، آنها را قانع خواهيم کرد که مسير پسته ايران به سمت آفلاتوکسين‌زدايي از پسته است؛ خوشبختانه، ظرف چند ماه با پشتکار ايشان اين مانع رفع شد و کنترل مرزي در اتحاديه اروپا را جايگزين تحريم کرد و به من اميد مي‌دادند که اگر همين پيگيري را ادامه دهيم کنترل مرزي را هم نصف مي‌کنيم و همين طور هم شد و اتحاديه اروپا تست مرزي را به 50 درصد محموله‌هاي ورودي کاهش داد.

حاج آقا هيچوقت متضرر شده بودند؟ برخوردشان در مواجهه با شکست چگونه بود؟

تجارت بدون ضرر و شکست که امکان ندارد، ولي توصيه ايشان همان مثل معروف است که تخم مرغ‌ها را در يک کاسه نگذاريد که اگر ظرفي دچار مخاطره شد، ديگري آن را جبران کند. مثلاً، در قبل از انقلاب ايشان به آمريکا صادرات داشتند و هرکدام از مشتريان‌شان توانايي واردات خيلي بيشتري نسبت به توان صادراتي ايشان داشتند، ولي ايشان مي‌گفت که من بايد چند مشتري را در آمريکا حفظ کنم که اگر يکي دچار مشکل شد، ما اين بازار را از دست ندهيم.

  لطفاً کمي هم راجع به ارتباطات مرحوم حاج آقا با باغداران پسته توضيح دهيد. آيا خود ايشان هم صاحب باغ پسته بودند؟

ايشان يک مجموعه کشاورزي بزرگ در اطراف تهران با شراکت دوستان‌شان داشتند که قدرکمي هم پسته و زيره در آن کاشتند که اطلاعات کلي کشاورزي اين دو محصول را به‌طور عيني داشته باشند، ولي در کل تمرکز ايشان به پسته از منظر تجاري بود. البته، هميشه دوست داشتند که باغ پسته هم داشته باشند، ولي مي‌گفتند:« باغدار در ايران بايد دائماً به باغ خود سرکشي کند و من فرصتش را ندارم.»؛ البته ارتباط خوبي با باغداران عمده رفسنجان و کرمان داشتند و ديدگاه‌شان اين بود که ارتباط نزديک بين باغدار و صادرکننده بسيار به صنعت پسته کمک مي‌کند.

از دغدغههاي تجاري روزهاي آخر زندگي و کار حاج آقا بگوييد.

مرحوم پدرم از تصميم بانک مرکزي براي ايجاد تعهدات ارزي بسيار نگران بودند و اين را ضربه‌اي به رونق صادرات پسته مي‌دانستند و مي‌گفتند هر محدوديت و کنترلي که دولت بر روند بازار آزاد وضع کند به رونق صادرات لطمه وارد مي‌کند و بازار آزاد، بهترين روش براي تجارت است.

هيچوقت ايشان آرزويي يا جملهاي که با «اي کاش» شروع شود، در توليد و يا تجارت پسته عنوان ميکردند؟

بله، هميشه مي‌گفتند:« اي کاش باغداران پسته، توليد را در مناطق با آب کافي و حاصلخيز افزايش مي‌دادند که تنها راه رقابت با رقيب آمريکايي فقط توليد زياد است.» ايشان مي گفتند:« سهم بازار پسته ايران در صحنه جهاني با توليد رو به افزايش پسته آمريکايي رو به کاهش است و خدا آن روز را نياورد که سرنوشت پسته ايران مثل بقيه اقلام صادراتي قبلي مانند گردو و بادام و برگه زردآلو و زيره و ... شود و فقط براي مصرف داخلي و چند کشور همسايه بماند.»

به نظر شما ميراث ماندگار مرحوم اسدالله عسگراولادي براي صنعت پسته ايران چيست؟

پدرم به صنعت پسته بسيار علاقه‌مند بود و مي‌شود گفت که طي شصت سال گذشته، با عشق مراقب اين صنعت بودند و في‌الواقع علاقه ايشان به اين صنعت در اصل براي حفظ منافع ملي بود و به‌صورت فرع براي حفظ منافع شخصي‌شان بود.

چه خاطرات يا درسهايي از کسب و کار پدر به ياد داريد که فکر ميکنيد ميتواند توشة راه تجار پسته جوان کشور باشد؟

مرحوم عسگراولادي ديدگاهش اين بود که کسي در صنعت پسته باقي مي‌ماند که اين تجارت را دوست داشته باشد و ثانياً با پشتکار، تمام جوانب اين موضوع را در نظر بگيرد و دائماً به اين موضوع فکر کند.

ايشان مي‌گفتند:« توليد و تجارت پسته فکر زيادي مي‌برد و کسي موفق مي‌شود که با علاقه و پشتکار، دائماً به اين موضوع فکر کند و پيگير باشد و الا يا دچار سود ناچيز مي‌شود و يا متضرر خواهد شد و در نهايت اين صنعت را رها مي‌کند.»