نقش عسگراولادي در تشکيل انجمن پسته ایران

علي نظري

عضو پيوسته انجمن پسته ايران

 

ماهنامه دنیای پسته، شماره41، مهر 1398

اولين برخورد من با مرحوم حاج آقاي اسدالله عسگراولادي برمي‌گردد به حدود 24، 25 سال پيش. من اسم ايشان را به عنوان يک فرد مبتکر در صادرات و مخصوصاً آن‌موقع در صادرات زيره و پسته شنيده بودم، ولي ايشان را نديده بودم. پدرم يک پسته‌اي را به ايشان فروخته بودند و من را مأمور کردند که به ايشان مراجعه کنم و وجه پسته را دريافت نمايم و به يک حسابي واريز کنم. من با براتي که در دست داشتم، سراغ ايشان رفتم. قديم‌ها به اين‌صورت بود که وقتي شخصي يک طلبي از شخص ديگري داشت، مي‌توانستند ما‌به‌ازاي اين طلب برات صادر کنند. بابا يک براتي صادر کرده‌بودند سر آقاي عسگراولادي. من اين برات را آوردم خدمت ايشان تا پول را دريافت کنم. ايشان آن موقع شرايط‌شان طوري بود که امکان پرداخت وجه برات را نداشتند. البته برخوردشان خيلي قاطع و شفاف بود و واضح گفتند که من الان اين وجه را ندارم و بعداً بيا. بعد از گذشت 25 سال، همچنان آن صحنه و حالت کاملاً حرفه‌اي ايشان در برخورد را خوب به ياد دارم که چهره‌اي قاطع و بدون رودربايستي داشتند. اين اولين برخورد من با ايشان بود.

دومين برخورد من با ايشان در  سال 84، 85 وقتي که مي‌خواستيم انجمن را تأسيس کنيم، پيش آمد. آن‌موقع دو ديدگاه وجود داشت يک ديدگاه در انجمن اين بود که انجمن يک شکل محدودي داشته‌باشد و تعدادي از باغدارها دور هم جمع شويم؛ باغدارهايي که علاقمند هستند و دوست دارند در کنار باغداري‌شان فعاليت اجتماعي هم داشته باشند و جاهايي که مي‌توانند يک کاري بکنند که هم جنبه عمومي دارد و هم منافع‌اش براي خودشان هست و هم براي عموم؛ بنشينند يک ساز و کاري بچينند و براي فعاليت‌هاي عمومي صنعت پسته يکسري راهکارهايي را دنبال کنند و اقداماتي را انجام دهند. به هر حال، در حد محدود و با اعضاي محدود که اين اعضاي محدود هزينه‌هاي انجمن را هم تأمين کنند.

ديدگاه ديگر اين بود که انجمن در سطح وسيع کار کند و نه فقط باغداران، بلکه تجار هم حضور داشته باشند؛ فراوري کنندگان هم باشند؛ بازرگانان داخلي هم باشند. قرار بود که اينها عضو انجمن شوند و يک پيشنهادي بود که عضو انجمن شوند و حتي انجمن در سطح ملي کار کند، نه فقط در سطح استان کرمان. در اين ديدگاه دوم که انجمن شامل باغداران باشد، هم تاجران و هم ساير اقشار از سراسر کشور، وقتي مي‌خواستيم وارد اين حوزه شويم بدون آقاي عسگراولادي اين کار نشدني بود. ما به آقاي عسگراولادي مراجعه کرديم (البته من که نه، آقاي جلال پور و دوستان ديگر که يادم نيست). به آقاي عسگراولادي مراجعه شد براي اينکه مي‌خواستيم يک چنين فعاليتي انجام دهيم. ايشان خيلي استقبال کردند؛ چون بالاخره ايشان هم ساليان سال بود که در اتحاديه خشکبار بودند و با نفوذي که در اتاق بازرگاني داشتند اساسنامه انجمن خيلي زود با کمک ايشان تصويب شد و اگر ايشان نبودند شايد خيلي بيش از اين حرف‌ها طول مي‌کشيد.

در تنظيم اساسنامه، ما از تجارب ايشان خيلي استفاده کرديم، مخصوصاً همان‌طور که عرض کردم ايشان هم سابقه فعاليت‌هاي اجتماعي زيادي داشتند و در تنظيم مفاد اساسنامه خيلي کمک کردند. يکي از مواردي که من خوب يادم هست که ايشان توضيح مي‌دادند و به انجام دادن آن اصرار داشتند اين بود که مي‌گفتند:« اگر شما مي‌خواهيد يک انجمن ملي در سطح وسيع باشيد، خيلي مهم است که مردم به شما اعتماد کنند؛ در نتيجه شما خزانه‌دار را از افرادي بگذاريد که مجمع انتخاب خواهد کرد، يعني خزانه‌دار يکي از اعضاي هيئت مديره باشد، چون اعضاي هيئت مديره به هر شکلي، به صورت مستقيم يا غيرمستقيم، توسط خود مجمع انتخاب مي‌شود و مورد اعتماد مردم هستند و سعي کنيد که منابع مالي در اختيار خزانه‌دار باشد و دبيرکل را فردي خارج از هيئت مديره بگذاريد، چون دبيرکل معمولاً مأمور خرج کردن است؛ به اين ترتيب بين کسي که مأمور خرج کردن است و خزانه‌دار که مسئول پاسخگويي به مردم است، تفکيک قائل شويد. مي‌گفتند خزانه‌دار در انجمن مسئول اين است که اعتماد مردمي را جلب کند که هزينه‌هاي انجمن را تأمين مي‌کنند. خزانه‌دار بايد مراقبت کند تا هزينه‌هايي که مردم مي‌پردازند و وجهي که مردم تحويل انجمن مي‌دهند در جاي درست خودش هزينه شود.»

يکي از توصيه‌هاي ايشان که خود را ملزم به رعايت آن مي‌دانستند اين بود که مي‌گفتند: «سعي کنيد حتي يک روز هم شده اخباري که به کار شما مربوط مي‌شود را زودتر اطلاع داشته‌باشيد.» يکي از دلايلي هم که ايشان در فعاليت‌هاي اجتماعي فعال بود و خودشان در همه سمت‌ها و پيشنهادهايي که شکل اجتماعي داشت، مثل اتاق بازرگاني يا اتاق‌هاي ايران و چين يا ايران و عراق و مخصوصاً در اتاق بازرگاني هميشه حضور داشتند اين بود که مي‌گفتند من بايد همه اطلاعات مربوط به کسب و کار خودم را زودتر از ديگران اطلاع داشته‌باشم و به ما توصيه مي‌کرد که حتماً شما اين سبک را ادامه دهيد و به اطلاعات و اخبار مربوط به کسب و کار خودتان حساس باشيد. از طرف ديگر، ايشان مي‌گفتند سعي کنيد که هر چه مي‌توانيد در فعاليت‌هاي اجتماعي مشارکت کنيد، اين هم از جهت مادي و هم از جهت معنوي خيلي مفيد است.

ايشان حافظه خيلي عجيبي داشتند. اواسط دهه 80 که اولين سال‌هاي تشکيل انجمن بود و جلسات هيئت امنا بيشتر تشکيل مي‌شد، ما ايشان را بيشتر مي‌ديديم و واقعاً من مي‌ديدم که حافظه عجيبي دارند که خودشان مي‌گفتند هيچ شماره تلفني را تا آن‌موقع يادداشت نکرده‌اند و همه شماره تلفن‌هاي مورد نيازش را از حفظ است. يا مدعي بودند که حساب‌هاي مشتري‌هايش را به دقت در ذهنشان دارند؛ مستقل از حسابداري که کارهاي حسابداري‌اش را انجام مي‌دهد، خودشان بهتر از حسابداري حساب و کتاب و مسائل مالي مربوط به مشتري‌هايشان را به خوبي مي توانند حفظ کنند.

يکي ديگر از توصيه‌هاي ايشان اين بود که شما به عنوان صادرکننده وقتي جنسي را مي‌فروشيد بايد هميشه دائم کنار خريدار خودتان باشيد و حضور دائم داشته باشيد و کم و کيف کاري که دارد انجام مي‌دهد را از نزديک به دقت اطلاع داشته باشيد و دغدغه‌هاي او را به خوبي بشناسيد. به همين دليل زياد به مسافرت مي‌رفتند. همان سال‌هاي 84، 85 که من براي تنظيم جلسات و کارهاي مختلفي که در انجمن پيش مي‌آمد نزد ايشان مي‌رفتم، متوجه شدم که تعداد مسافرت‌هايشان خيلي زياد بود. در اين سن و سال بالاي هفتاد سال، ايشان گاهاً هفته‌اي دو مسافرت خارج از کشور داشتند. مسافرت‌هاي يک روزه که مثلاً ما امروز عصر جلسه داشتيم يا دو روز بعد جلسه داشتيم در اين فاصله ايشان يک روز رفته بود اروپا و برگشته بود. تحرک‌شان خيلي زياد بود.

ما باغدارها واقعاً بايد مديون صادرکننده‌هاي اينچنيني، صادرکنندگان قَدَري که پسته را با زحمات بسيار زياد و تحمل فشارهاي زياد در دنيا توزيع مي‌کنند، باشيم و خيلي بايد سپاسگزار آنها باشيم. خيلي نقش آنها تعيين کننده‌است براي اينکه بازار پسته امروز به اين وسعت توسعه پيدا کرده، والا اگر افرادي مثل عسگراولادي و بزرگان ديگري که در صنعت پسته در حد وسيعي کار کردند، نبودند، اصلاً صنعت پسته به اين شکلي که الان جاي خودش را باز کرده وجود نمي‌داشت. به هر حال پسته به اين سختي که توليد مي‌شود و به هر ميزاني که توليد مي‌شود بايد به فروش برسد و همان‌طور که مي دانيم بيش از هفتاد، هشتاد درصد از آنچه پسته توليد مي‌شود، صادر مي‌شود و اين صادرات مديون صادرکنندگان است. به نظر من، خود آقاي عسگراولادي يک برند محسوب مي‌شوند. براي بسياري از صادرکنندگان جوان در قديم يا حتي همين حالا الهام‌بخش بوده‌اند. بسياري از کساني که بعد از آقاي عسگراولادي توانستند کار صادرات پسته را شروع کنند، به واسطه هموار کردن مسيري بوده که توسط آقاي عسگراولادي و امثال آدم‌هاي بزرگي که در سطح وسيع کار کردند و راه را باز کردند، بوده است.

نقش‌ ايشان در حفظ و تداوم و اثربخشي اتحاديه خشکبار خيلي کليدي بود. وجود آقاي عسگراولادي در اتحاديه خشکبار وزن اتحاديه خشکبار را آنچنان سنگين کرده بود که همه فعالين بخش خصوصي يا دولتي‌ها که براي تدوين قوانين و آيين نامه مأموريت پيدا مي‌کنند، حتماً حواسشان به عکس‌العمل‌هاي بسيار شفاف و قاطع آقاي عسگراولادي بوده‌است.

مي‌توانم بگويم شکل فعاليتي که آقاي عسگراولادي انجام مي‌داد با توجه به وسعت فعاليتي که داشت، در خيلي جاها جزو اولين کساني بود که شروع کرده بودند و يا در بسياري از جاها شايد نفر اول بودند و در بسياري از جاها حتي اگر شروع نکرده بودند در تأمين پسته نفر اول بودند؛ مثلاً، شايد در صادرات به اروپا به لحاظ حجم يک مدتي ايشان جزو اولين‌ها بوده، در روسيه به همين شکل جزو اولين‌ها بود. به هر حال، گسترش بازاري که توسط ايشان انجام شد، سبب مي‌شد که حتي بعد از مدتي که ايشان به هر دليلي از آن بازار بيرون مي‌رفت، همچنان بازار براي فعاليت ديگران سر جايش بود.

ايشان به فعاليت‌هاي اجتماعي مرتبط با شغل‌شان خيلي اهميت مي‌دادند و مي‌گفتند اگر شما بخواهيد در کارتان موفق شويد بايد حتماً اين فعاليت‌هاي اجتماعي را در کنار کارتان داشته باشيد، براي اينکه مي‌توانيد آخرين اخبار مربوط به کارتان را در حوزه‌هاي مختلف به طور کافي و کامل کسب کنيد.  به همين دليل، هميشه عليرغم مشغله خيلي زيادي که داشتند در جلسات انجمن بدون کم و کاست شرکت مي‌کردند و وقت بسيار مفصلي براي اين موضوع اختصاص مي‌دادند. به قول خودشان: «بايد برويم در بازار وقت فروش‌ها يک مقدار وقت بخريم.» براي من جالب بود که علي‌ر‌غم اين مشغله زياد جلسات انجمن پسته را از دست نمي‌داد، حتي همين اواخر به جلسه‌اي که انجمن در مشهد ترتيب داده بود، ايشان خودشان را رساندند و حضور داشتند.

افسوس که هنوز در فرهنگ و آداب ما شکر نعماتي - به معناي توجه و يادآوري نعمات -  که داريم، علي‌رغم توصيه‌هاي فراوان ديني،  آن‌طور که شايد و بايد انجام نمي‌شود. به ساز و کارهاي آن نمي‌پردازيم و آنقدر که به نداشته‌هاي فردي و شخصي افراد بزرگ توجه مي‌کنيم به داشته‌هاي فکري و تجارب گرانبهاي آنها توجه نمي‌کنيم. اين ويژگي در فرهنگ ما بارها توسط بزرگان مورد بحث و نقد قرار گرفته‌است. در انجمن پسته ايران علي‌رغم اختلاف نظرهايي که با ايشان در مسائل مختلف مبتلا‌به صنعت پسته پيش مي‌آمد و وجود داشت، حضور رسمي ايشان و قبول سمت‌هاي مختلف و نظرخواهي از ايشان همواره مد نظر جدي  قرار مي‌گرفت.