محمود سریعالقلم، پژوهشگر حوزه توسعه بررسی کرد:
همایش "هماندیشی و بررسی نقش تشکلها در توسعه اقتصادی استان کرمان" چهارشنبه 26 اردیبهشت 97 به میزبانی اتاق بازرگانی، صنایع، معادن و کشاورزی استان کرمان برگزار شد. در این همایش "محمود سریع القلم" استاد دانشگاه شهید بهشتی و پژوهشگر حوزه توسعه، جمعی از مدیران استانی و فعالان تشکلهای بخش خصوصی شرکت کردند. سریع القلم در این نشست مهمترین مانع سیاسی در توسعه اقتصادی را عدم گردش قدرت در ایران ذکر کرد و برای کاهش آثار بحرانهای کنونی راهحلهای سربستهای را ارائه داد.
در ادامه فرازی از سخنرانی وی در باب موانع فکری و سیاسی توسعه آورده شدهاست. برای اطلاع از متن کامل سخنرانی و مشاهده فایل ارائه شده در همایش به سایت انجمن مراجعه فرمایید.
ساختمان توسعه
من اعتقاد دارم که بنیان توسعه در تولید یا نظام تولید یک کشور است. یعنی ما اگر توسعه را مانند یک ساختمان پنج طبقه تصور کنیم، فونداسیون این ساختمان نظامهای اقتصادیاش است. سپس در سایر طبقات بنگاهها و تشکلها و شبکهسازیها را ایجاد میکنیم. اتفاقاً در متون توسعه آنچه که بشر تجربه کرده است، آزادی سیاسی در طبقه پنجم است، نه فونداسیون. کشوری که تولید نکند و در بازارهای بینالمللی نتواند سهم اقتصادی برای خودش بگیرد، نمیتواند دنبال آزادی سیاسی هم برود.
تفاوت بین ما و ژاپنیها از 160 سال پیش تا به امروز مربوط به نحوه ورود ما به جهان غرب در دوره مدرنیته بوده است. یعنی از حدود 160 سال قبل علاقهمند شدیم که کشورمان را مدرن کنیم، اما وقتی که وضع ایران و ژاپن را مطالعه میکنیم، انتخاب و گزینش ما از متون توسعه و مدرنیته بسیار با یکدیگر متفاوت است. ما ایرانیها وقتی رفتیم سراغ مدرنیته اول به سراغ آزادی سیاسی رفتیم. ژاپنیها اول به سراغ «سیستم و تشکل» رفتند. با 18 کشور غربی آمریکای شمالی و اروپایی مذاکره کردند و سیستمهای مختلفشان را به ژاپن آوردند. آنها همچنین 2500 مشاور گرفتند، از اداره پست گرفته تا نیروی دریایی، از نحوه مدیریت مسائل کشاورزی گرفته تا آموزش دوره ابتدایی، از بانکداری تا حوزه صنعت، سیستمها را به کشور خودشان منتقل کردند و از 160 سال قبل آنها را بومی کردند. ما ایرانیها به سراغ طبقه پنجم رفتیم و از ابتدا در پی طبقه پنجم بودیم یعنی خواستیم آزادی سیاسی را بسازیم، ژاپنیها به سراغ تولید و تشکل و سیستمسازی رفتند و امروز جایگاه آنها هم با ما بسیار متفاوت و روشن است.
حکمرانی یک موضوع تخصصی است
آیا شما مساله اول زندگیتان برایتان روشن است؟ آنجایی که ثقل وجود دارد. همه چندین موضوع را دنبال میکنیم. حوزه اجتماعی و مدنی، حوزه دانش، حوزه کار، حوزه خانواده، تخصص یک ما و نقطه ثقل ما کجاست؟ مانند پنج دایره متداخل علامت المپیک. ما کجا آن ثقل را طراحی میکنیم؟ ما در فهم توسعه و در اولویتبندیهای توسعه به عنوان یک جامعه در 160 سال گذشته دقیق نبودهایم و اولویت یک خودمان را موضوعی انتخاب کردهایم که در مباحث توسعه، نتیجه توسعه تلقی میشود. ما ایرانیها در هنر، معماری، مهندسی، پزشکی، ادبیات و فلسفه بسیار جایگاه ویژهای در میان ملل جهان داریم. اما در یک موضوع فوق العاده ضعیف هستیم و کار نکردهایم و هنوز هم در کشور ما در این رابطه مشکل وجود دارد و آن اینکه ما هنوز نپذیرفتهایم به عنوان یک کشور یک حاکمیت، مردم، جامعه و فرهنگ که حکمرانی یک موضوع تخصصی است. اگر من و شما زانوی مان درد بگیرد برای درمان آن به دیدن یک نجار نمیرویم بلکه به دیدن یک متخصص پزشکی میرویم. اما در حوزه حکمرانی ما آن را تبدیل به یک کاروانسرا کردهایم و هر کسی حق ورود و خروج به این کاروانسرا را دارد. در حالی که حکمرانی یک موضوع تخصصی است، دانش میخواهد، تجربه میخواهد و فهم جهانی میطلبد. در این رابطه ما کار دقیق و علمی نکردهایم. حکمرانی همچنان به یک موضوع سلیقهای و فردی در کشور ما محسوب میشود.
چرا تشکلها در ایران موفق نبودهاند؟
به نظر میآید که این میتواند دو دلیل بنیادی داشته باشد. اول اینکه ما در طی یک قرن گذشته در ایران حاکمیتهایی داشتهایم که به وجود تشکل در جامعه اعتقادی نداشتهاند. آنها توجه نداشتهاند که جامعه مبنایی برای حکمرانی نیست. دوم اینکه، فرهنگ تشکل در جامعه ما ضعیف بوده است.یعنی خود جامعه هم آن مقدمات فرهنگی و مدنی لازم را برای ایجاد تشکل نداشته است. واژهای که در دنیا برای تشکل شاید بیشتر استفاده میشود واژه شبکهسازی است. بیشتر شبکه درست میکنند و اگربنگاهها ودولتها در دنیا توانستهاند موفقیتی کسب کنند به خاطر ایجاد آن شبکهها و آن تشکلهای مدنی و اجتماعی است. اولین مساله این است که اگر در یک کشوری ما بخواهیم به طرف سالمسازی اقتصادی، سیاسی، مدنی و اجتماعی حرکت کنیم یک اتفاق خیلی مهمی باید به لحاظ حقوقی بیفتد و آن اینکه قدرت سیاسی باید از قدرت اقتصادی جدا شود. این اتفاق هنوز در کشور ما نیفتاده است. به عنوان مثال کشوری هست به نام سنگاپور. در حد و اندازه شهر تهران و پنج میلیون نفر هم جمعیت دارد. 3.5 میلیون نفر جمعیت خودش است و 1.5 میلیون نفر هم خارجیهایی آنجا زندگی میکنند. سرمایهگذاری در سال 2016 در کشور سنگاپور معادل 50 میلیارد دلار بودهاست. سرمایهگذاری سال گذشته در ایران 870 میلیون دلار بودهاست. دلیلش این است که آنها سیستم ساختهاند و سیستم ساختن هم یکسری اصول دارد و ما نمیتوانیم بگوییم که ما یک کشور خاصی هستیم و ما اصول خودمان را داریم. پیشرفت اقتصادی اصول ثابتی دارد. اگر در یک کشور حوزه سیاست و اقتصاد یکی باشد آن کشور نمیتواند پیشرفت کند.
اگر ما دیدیم که در یک کشوری حاکمیت خودش مالک اقتصادی هم هست بنابراین نباید در انتظار توسعه بنشینیم. وقتی که اراده سیاسی در یک کشور باشد و نظام حقوقی آن را تشویق و ترغیب کند که قدرت اقتصادی از قدرت سیاسی جدا شود در آن صورت است که ما میتوانیم مقدمات توسعه را به تدریج قابل تجربه کنیم.
اما در همین رابطه بحث دیگری هم وجود دارد. اگر ما تشکل نداریم و تشکلهایمان ضعیف هستند و مشکل دارند یک بخش آن به حاکمیت و دولت ارتباط دارد که این باور وجود ندارد که جامعه باید غنی شود. بخش دوم مربوط به این موضوع است که هیچ حاکمیتی در دنیا نمیآید به مردمش بگوید که من از فردا صبح میخواهم با شما شریک شوم؛ ای مردم من از فردا صبح میخواهم 25 درصد از قدرتم را بدهم به شما و ان شاءالله هفته آینده میشود 30 درصد. در اروپا، مردم یعنی چه؟ یعنی دو گروه، یکی بخش خصوصی و تولیدکنندگان و دوم جامعه مدنی. مردم با تشکلشان توانستهاند از حاکمیت امتیاز بگیرند؛ این تجربه اروپا است. در اروپا پادشاهان میخواستند حکمرانی کنند، مالیات هم میگرفتند. مردم آمدند چانه زنی کردند تا مالیاتها را کم کنند تا اقتدار حاکمیت را محدود کنند. در ناخودآگاه ما ایرانیان نیز این هست که ما منتظریم که دولت و حاکمیت یک کاری انجام دهد. مثلاً در یک جمعی که میخواهند شام بخورند میگویند ان شاءالله مسئولان یک کاری میکنند. خب این همین طور ادامه خواهد داشت و اتفاقی هم نخواهد افتاد. وقتی که یک جامعه رشد کند بعد حاکمیت مجبور میشود که به طرف جامعه بیاید و تصمیمگیریهایش را عوض کند.
حدس و گمان در برابر یقین و آمار
یکی از مسائل دیگری که در رابطه با توسعه است که ممکن است ظاهری فوق العاده انتزاعی داشته باشد ولی به نظر من بسیار کلیدی است این است که حوزه تفکر باید حوزه فکت (Fact)، مستند یا حقیقی باشد. فکت یعنی اینکه آمار و ارقام و عبارات باید فوقالعاده دقیق باشند. با حدس و گمان و فکر میکنم و شاید و احتمالاً تصور میکنم، میگویند، با این کلمات نمیشود مدیریت کرد. یکی از ویژگیهای خوب بخش خصوصی و افرادی که بنگاهداری کردهاند این است که وقتی میخواهند تصمیمی بگیرند با آمار و ارقام تصمیم میگیرند. آمار برای آنها مقدس است.
ما می گوییم آمریکا مساوی است با رئیس جمهور آمریکا درحالی که این طوری نیست. نقش رئیس جمهور آمریکا در مسائل اقتصادی و سیاسی آن کشور بسیار محدود است. به خانم مرکل در داووس گفتند که این آقای رئیس جمهور آمریکا آمده و جملات جدیدی میگوید، حرفهای متفاوتی میزند، شما به عنوان آلمان و شریک آمریکا از این مساله متأثرید؟ خانم مرکل جوابی بر اساس فکت داد. گفت: کشور آلمان سالی یک میلیون اتومبیل در آمریکا به فروش میرساند و ما حدود 400 میلیارد یورو گردش مالی با آمریکا داریم. ما 4.5 تریلیون دلار تولید ناخالص داخلی داریم که یک بخشی از آن با بنگاهها، با شرکتها با مراکز تحقیقاتی با صنعت آی تی آمریکاست. ما با شخص کاری نداریم، به همین دلیل ما خیلی اهمیت نمیدهیم چه کسی در کاخ سفید نشسته است. بلکه ما با نظام اقتصادی، مدنی، اجتماعی، صنعتی و علمی آمریکا کار داریم.
جایگاه حاکمیت
حاکمیت در یک کشور نه تنها نباید مالک اقتصادی باشد بلکه باید میانجی باشد میان گروهها و جریانهای اجتماعی. نمونه بسیار موفق و بارز در دنیا کشور آلمان هست. حاکمیت در آلمان با سه بخش مختلف کار میکند. بخش خصوصی، سندیکاهای کارگری و یک واژه مقدسی به نام مردم. یعنی وقتی میخواهد تصمیم بگیرد نگاه میکند به مصالح مردم، سندیکاهای کارگری و بخش خصوصی. همه اینها را در نظر میگیرد. یعنی از بالا به همه نگاه میکند. حاکمیت نمیآید یک بخشی از جامعه را انتخاب کند و بگوید من با این بخش کار میکنم. اگر تاریخ ایران را مطالعه کنید، میبینید هر حکومتی در ایران به قدرت رسیده است آمده فقط یک بخشی از جامعه را انتخاب کرده است و گفته است ما با این بخش راحتم و من به این بخش اعتماد میکنم، بقیه خودشان میدانند. سال 1353 هم شاه به مردم ایران گفت همه چیز در حزب رستاخیر متمرکز است و هر کسی علاقهمند باشد عضو میشود و در این کشور کار میکند، آن کسی که علاقه مند نیست بیاید پاسپورتش را بگیرد و از ایران برود. خب حاکمیت که نباید کاری کند که مردم آن کشور از آن کشور بروند! بلکه باید آنها را جذب کند و سیاستهایی را طراحی کند که با همه جامعه کار کند. بنابراین این اسکلت حکمرانی ایجاب میکند که در یک کشور حاکمیت نگاهی به تمام اقشار و جریانهای اجتماعی داشته باشد.
مبارزه با فساد
نکته مهمی که وجود دارد و ژاپنیها آن را اجرا کردند و شاید مبنای توسعه سیاسی در یک کشور است، رسانههای نقاد و مستقل است. من بارها در متون و صحبتهای خودم گفتهام در کشور ما لزومی ندارد در رابطه با فساد مالی همایش گذاشته شود. ما در سال چندین همایش داریم؛ همایش بینالمللی مبارزه با فساد در ایران، همایش اول، دوم و سوم، همه جمع میشوند چند تا وزیر صحبت میکنند و چند کارشناس دانشگاهی صحبت میکنند به همه یک کیف میدهند و بعد از آن همه میروند؛ این هیچ اتفاقی را به ارمغان نخواهد آورد. بنابراین ما باید کاری را که دنیا کردهاست را در پیش بگیریم. به رسانهها گفتهاند که شما در نقد مسائل مالی آزاد هستید. بنابراین یکی از بهترین روشهای مبارزه با فساد مالی در دنیا آزادی رسانههاست.
مهمترین مانع سیاسی و فکری برای عدم توسعه اقتصادی در ایران چیست؟
مهمترین مانع سیاسی؛ عدم گردش قدرت در ایران است. یعنی ما حدود سه چهار هزار نفر داریم که ثابت هستند. بنابراین وجود افراد ثابت فراوان در کشور مانع توسعه است. این همان اسکلت توسعه است، این همان ساختار توسعه هست که بسیار جدی است. مهمترین مانع فکری توسعه اقتصادی؛ فقدان یک قرارداد اجتماعی است. ما به قرارداد اجتماعی نرسیدهایم. ما هر 8 سال یکبار تعریفمان را از همه چیز عوض میکنیم؛ از سیاست خارجی، از عدالت، از آزادی، از جریانهای اجتماعی، از توسعه، از بخش خصوصی. کشور نمیتواند هر 8 سال یک بار مسیرش را عوض کند. اگر شما تاریخ توسعه اروپا را مطالعه کنید. اینها بعد از قرنها زحمت کشیدن، کارکردن، نظریهپردازی کردن، جدال کردن و درگیر شدن بین جریانهای مختلف آمدهاند چه گفتهاند؟ گفتهاند هر کسی اگر چیزی میداند یا بلد هست 8 سال یعنی دو دوره بیاید خودش را نشان دهد و برود. اگر کسی توانایی یا خلاقیتی دارد باید آن را در یک دورهای به همه نشان دهد و بعد برود تا گروه بعدی بیاید.
ارتباطات جهانی
توسعه یافتگی نیاز به ارتباطات جهانی دارد. اگر من نقش خودم را فقط در ایران تعریف کنم و بگویم من در ایران و دانشگاه شهید بهشتی هستم در یک فضای محدودی خواهم بود؛ اما اگر من شبکهسازی کنم، دو تا همکار از ژاپن داشته باشم، دو تا همکار در کانادا، دو تا همکار در مصر، دو تا همکار در هند و اگر با یک شبکه جهانی کار کنم آن وقت رشد میکنم. من هر وقت به یک کنفرانس بینالمللی رفتم آن موقع ضعفهای خودم را متوجه خواهم شد، یا اگر یک بنگاهدار ایرانی فقط خودش را فقط در ایران تعریف کند ممکن است خیلی هم از خودش راضی باشد، بگوید من بسیار آدم موفقی هستم، اما اگر همین بنگاهدار برود با یک بنگاهدار آلمانی یا اتریشی یا چینی یا سنگاپوری کار کند بعد ضعفهای خودش را میفهمد.