جهت دریافت مقاله کلیک نمایید.
منابع زیرزمینی غیرقابل تجدید هر کشور را باید به چشم «سرمایه ملی» نگریست. یعنی: 1- مالک این منابع مردماند. دولت امین مردم در حفظ و ارتقاي این «سرمایه» و نه مالک ذاتی آن است. 2-نهتنها نسل امروز مردم کشور، بلکه نسلهای آتی شریک در این سرمایهاند. 3- سرمایه موجب قوام جامعه است. نباید از سرمایه خورد. باید راههای تبدیل سرمایه به شکلهاي ارزشمندتر و ثبات آفرینتر را پیدا کرد.
منابع زیرزمینی غیرقابل تجدید هر کشور را باید به چشم «سرمایه ملی» نگریست؛ یعنی:
1- مالک این منابع مردماند. دولت امین مردم در حفظ و ارتقاي این «سرمایه» و نه مالک ذاتی آن است.
2-نهتنها نسل امروز کشور، بلکه نسلهای آتی شریک این سرمایهاند.
3- سرمایه روح قوام است. نباید از سرمایه خورد، باید راههای تبدیل سرمایه به شکلهاي ارزشمندتر و ثبات آفرینتر را پیدا کرد.
خانواده کشاورز مرفهی را در نظر بگیرید که زمینهای کشاورزی مرغوب و خانهای مناسب به ارث برده است.
اگر پدر به تدریج زمینهاي کشاورزی و سپس خانه (بخوانید سرمایه خانواده) را فروخته، صرف تامین هزینه خوراک و پوشاک و سفر و تفریح كند و هنگام مرگ، فرزندانش را بدون سرمایه و منبع درآمد بگذارد، پدر لایقی محسوب نميشود. واقعیت آن است که اگرچه ظاهر این زندگی مرفه است، اما فضای حاکم بر چنین خانوادهای سرشار از رکود و خمودی و تنبلی خواهد بود و فرزندانی وابسته و ضعیف به بار خواهد آورد. رونق آن هم، رونقی میرا و مقطعی است. اما اگرپدر با بسیج خانواده در کار و تلاش و توسعه و بهبود اراضی یا ایجاد منابع جدید تولید ثروت (مثلا احداث کارگاه لبنیات یا ایجاد باغهاي جدید) ضمن تامین نیازهای خانواده، سرمایه انتقالی به نسل بعد را بیشتر و با ثباتتر كند، پدری مسوول است. بالاخص اگر بتواند کاری کند که خالص سرمایه سرانه انتقالی به هر فرزند از سرمایه اولیه خودش بیشتر باشد، شایسته تقدیراست، چون اجازه داده اعضای خانواده ثروتمندتر شوند. او نه تنها درآمد مناسب براي هزینههاي جاری خانواده را تامین کرده است، بلکه سرمایه سرانه اعضای آن را نيز بالا برده است. فضای این خانواده هم پر از امید و تلاش است و هم در واقع مدرسه پرورش فرزندانی کوشا و توانا خواهد بود.
کشورها هم همین گونه اند. دولت یک کشور مس خیز، مثلا شیلی ميتواند مس را استخراج و صرف هزینه جاری نسل حاضری کند که درگیر حکومت بر آن است.با آن ارزاق وارداتی بخرد و توزیع کند. در حمایتهاي اجتماعی حد و مرزی نشناسد. ارز ارزان و فراوان برای سفرهای خارجی و واردات مصرفی فراهم کند. بدون توجه به بهره وری، روز به روز گروه بزرگتری از مردم را با ایجاد «شبه شغل» به استخدام دولت درآورد. خود را مقید به انضباط مالی و پایبند برنامههاي مصوب نداند. به جای تقید به هزینه در برنامههای کارشناسیشده، منابع را صرف دسترسی به آرزوها و رویاها کند. مدلها و آموزههاي مجرب بشری را وا نهد و هرجور دلش خواست به سعی و خطا بپردازد. اینجا و آنجا پول پخش کند...»
اما اگر روزی این شیلی مس خیز ، به این سرمایه ملی با دیدی متفاوت نگاه کند، چنین دولتی موجودی معادن مس را یک غنیمت متعلق به دولت برای مصرف در هر امری، نخواهد انگاشت و با آن مانند «سرمایه ملی» و در شان یک امانت ملی متعلق به مردم امروز و مردم فردا رفتار خواهد کرد. این دولت هیچ عجله ای برای برداشت حداکثری منابع از خود نشان نميدهد. قبل از برنامه ریزی برای استخراج هر کیلوگرم مس از خود خواهد پرسید: حفظ این سرمایه در معدن برای شیلی اقتصادیتر است یا تبدیل آن به نوع جدیدی از سرمایه؟ و این تغییر سرمایهگذاری چگونه منافع نسلهای بعد را تامین ميکند؟ آیا به هدف اصلی من که ثروتمندتر شدن هر فرد شیلیایی نسل امروز و نسل بعدی است ميانجامد؟ تنها وقتی که سرمایهگذاری جدیدی روی میز بود که از دید سرمایهگذاری ملی جذابتر از حفظ انباشته معدنی برآورد شد، دستور استخراج صادر ميشود. استیگلیتز اقتصاددان برنده نوبل هشدار میدهد چنین دولتی گاهی به این نتیجه ميرسد که حفظ برخی معادن غنی در زیر زمین برای آینده کشور، اقتصادیتر از استخراج امروز آن است! دولت مسوول با تحمل سختی، هیچگاه از سرمایه نخواهد خورد و بر تعهد ملی خود بر حفظ و ارتقاي آن پای خواهد فشرد. این دولت در مقابل وسوسه افزایش انفجاری هزینه و کسب محبوبیت کوتاهمدت از طریق توزیع سرمایه ملی (از طریق فروش مس برای تامین مصارف انبساطی جاری) مقاومت ميکند. امکان ندارد مس بفروشد تا حقوق و مزایای بیشتری برای تعداد فزایندهتری از نانخورهای دولتی را تامین کند. با مردم صادقانه از لزوم کار بیشتر و تحمل ریاضت دوران گذار و از نتایج رویکرد توسعه سرمایهگذاری به جای خوردن سرمایه سخن ميگوید. همراهی مردم در تحمل سختیهاي دوران ساختن کشور را با سلامت مالی ارکان دولت و خدمت لایق دولت پاسخ ميگوید. درگیری فکری این دولت آن است که چگونه بنگاههای ملی را برای رقابت در تولید، فرآوری و تجارت مس رقابتیتر و تهاجمیتر کند. این دولت نگران تکمحصولی شدن اقتصاد است و سعی میکند زیربناهایی فراهم کند که بخشهاي دیگر «شایستگیهاي ملی» در بازار جهانی تبدیل به «مزیت رقابتی» شوند. این دولت نگران رسیدن آموزش و تحقیقات مرتبط به اهداف اقتصادی در کشور به لبههاي رقابت روز است. این دولت را ميبینید که از محل فروش مس بنادرعالی، کارخانه فرآوری مس و راه آهن ميسازد و معادن را به روز ميکند.. چنین دولتی اساسا موجد و پاسبان فضای رقابت و بهرهوری است. از بنگاهداری دولتی مثل طاعون ميگریزد. این دولت قسم خورده بستری فراهم آورد که هر دلار ارزش مس استخراجی به سه دلار سرمایهگذاری ارزشمندتر برای شیلی تبدیل شود، بهصورتی که کشور را در زنجیره صنعت مس بهجلوتر و به لایههاي تولید ارزش افزوده بالاتر بکشد و آنرا آقای مس و صنایع مس دنیا کند. اگر بیست سال بعد به این کشور بنگرید خواهید دید در ازای مس استخراجی بیست ساله که به قیمت امروز مثلا یکصد میلیارد دلار ميارزد، چیزهایی موجود شده که امروز سیصد میلیارد دلار ميارزد. ميبینید که حاکم بر نوآوریها و تولیدات مس نهتنها در کشور خود بلکه در عرصه جهان است. ميبینید که صنعت مس، بقیه بخشهاي اقتصاد ملی را هم رونق داده است و اقتصاد ملی گرچه همچنان از حضور گرمابخش مس بهره میبرد، اما دیگر آویزان به مس نیست.
ميبینید اتفاق خارقالعادهای افتاده و آن اینکه تاثیرات صد میلیارد دلار مس فانی، در قالب سرمایهگذاریهاي مدبرانه بهصورت پتانسیل زایای ماندگار در اقتصاد ملی جاودان شده است! ناگفته پیداست در این کشور و بر حول چنین دیدگاهی، سفره گستردهای از رونق اشتغال، چرخش اقتصادی و کم کم ارتقاي استاندارد زندگی و رفاه هم اتفاق ميافتد که بس ارزشمندتر است و یقینا مردان و زنان این ملت که سرگرم رقابت، ساختن و آموختن بودهاند حال ملتی قویتر،تواناتر و رقابتیترند. امالفساد اقتصاد ایران را جایی دور و بر همین رابطه «منابع تجدیدناپذیر- سرمایه» خواهید یافت. لعنت بر آن دست انگلیسی که با ذکاوتی شیطانی مبالغ حاصل از فروش نفت را بهجای درج در ستون «سرمایه کشور» در ستون «درآمدهاي دولت» رقم زد و «طلای سیاه» تبدیل به «بلای سیاه» شد. این اعمال ذائقه به ظاهر ساده حسابداری، توسعه ایران را یک قرن گرفتار موریانه درون کرد. دولتهای ایرانی در عرصه اقتصاد، بهجای ایفای رسالت تشویق، تقویت و هدایت تولید ملی، به تقسيم كنندگان خزانه نفتی تبدیل شدند. ناگفته پیداست که این بستر نامبارک، زادگاه فسادی عمیق و همه جانبه شد که خود از علل اصلی سقوط حکومت شاهی بود. رمز توفیق در عرصه این اقتصاد بیمار با میزان دسترسی به انواع رانتهاي زاییده از دلارهای نفتی رابطه مستقیم داشت. دولتهاي قجر و پهلوی منابع ملی و نفت را موهبتی الهی متعلق به دولت و عطیه موروثی برای تامین صندوق همایونی انگاشتند. در غیبت حاکمیت حسابرسی سرمایه مدار بر نفت ایران، مدیران هر چه ميخواستند، انجام ميدادند. این مدیران تازه به دوران رسیده دولت پهلوی، خیلی زود حکومت را به بزرگترین بنگاهدار و رقیب ویژهخوار تولید ملی تبدیل کردند. بنگاههایی عظیم آفریدند که پایبند هیچ منطق اقتصادی نبود. هیچگاه با نفت، معامله «سرمایه ملی» نشد. همواره دولتهایی که در ازای هر 5 سنت هزینه تولید نفت 95 سنت سود خالص فروش داشتند، هووی قاهر تولید ملی بودند که جان ميکند تا شاید در قبال هر 97 سنت هزینه، 3 سنت سود بیافریند و نصف آن را باز بهنام مالیات و عوارض و... به دولت باز گرداند. ما در درمان این میراث شوم شاهنشاهی و اصلاح فرهنگ ملی در این باب آنگونه که باید، کامیاب نبودهایم. باید این آموزه دیرپای استعمار از ذهن ما رخت بر بندد و بپذیریم که با منابع تجدیدناپذیر ملی باید در کمال انضباط و تقوا، رفتاري در خور «سرمایه» کرد. ورنه، اقتصاد بیمار ما، بین دورههاي سینوسی ظهور «دولت سرمست ولخرج انبساطی» متکی به رونق بازار نفت و افول «دولت شوک زده افسرده» ملول از بيرونقی آن، آنقدر دست و پا ميزند که یا جان دهد یا چاههای نفت به آخر رسد. ناهنجاری فوقالذکر دهههاي متمادی است که مشکل اصلی اقتصاد ایران است. امروز بالاخص در شرایطی که تحریمها بهسوی ایجاد مانع در مقابل بازاریابی نفت ایران توسعه ميیابد، اصلاح پارادایم ملی در این زمینه ميتواند به تقویت اساسی موقعیت کشورمان منجر شود.
محسن جلال پور - نایب رییس اتاق ایران و رييس اتاق كرمان
این آدرس ایمیل توسط spambots حفاظت می شود. برای دیدن شما نیاز به جاوا اسکریپت دارید