روغن ولک؛ جرقه از يونان و روشنايي در ارزوئيه
علي نظري
باغدار پيشرو در پسته ايران
ماهنامه دنیای پسته، شماره 44 بهمن ماه 1398
باغداران پيشرو در پسته ايران با اينکه تعدادشان انگشتشمار است، اما خدمات بسيار ارزندهاي انجام دادهاند که خير آن جميع فعالان پسته کشور را منتفع کردهاست. اين باغداران از گذشته تا امروز موتور پيشرفت اقتصادي و علمي در پسته را با مشقت فراوان به حرکت درآوردهاند و همواره تلاش کردهاند که مبادا اين موتور خاموش شود. اما فروتني و تواضع در بسياري از موارد، تاريخنگاري در اينباره را با چالش روبهرو کرده و نامي از ايشان به ثبت نرسيدهاست. شايد از يک زاوية ديد اين مسئله يک نقصان باشد، چرا که بازگو کردن حقايق تاريخي از اين دست، ضمن اينکه اهداف اوليه و نحوه ورود به مسائل را واکاوي ميکند، ما را با شکل تفکرات جامعه پيشروان آشنا کرده و ميتواند يک افق جديد را براي اهل تحقيق و مطالعه بگشايد و از طريق فراهم آوردن امکان بحث و گفتوگو روي موضوعات مختلف زمينههاي همافزايي را نيز گسترش دهد. در شرايطي که فعالان صنعت پسته در ايران بايد دست روي زانوي خودشان بگذارند و بايستاند، بيراه نيست اگر بگوييم پيشروها، مسئوليت اجتماعي سنگينتري در حفظ ارتباطات براي تقويت يادگيري جمعي و اشاعه دانش دارند. که پيمودن بخشي از اين مسير با ماهنامه دنياي پسته به عنوان يک حلقه واسط و يکي از تريبون هاي تخصصي پسته کشور ممکن است.
در ماهنامه پيشين دنياي پسته بحث استفاده از روغن ولک باز شد و قرار شد در اين شماره اين موضوع را به روايت علي نظري بخوانيم. نظري از باغداران پيشرويي است که يکي از بزرگترين پايلوتهاي آزمايشي براي تحقيق در پسته کشور اعم از تحقيق بر روي ارقام و پايهها را بنيان نهادهاست.
نظري براي مطالعه باردهي درختان پستهاش در منطقه ارزوئية استان کرمان به يونان سفر ميکند و جرقههاي تحقيق روي روغن ولک، دورمکس و ساير محلولهاي رفع نياز سرمايي از آنجا زده ميشود. سپس وي به طرحريزي يک آزمايش همه جانبه در اين موضوع همت ميگمارد. در ادامه با جزئيات اين سير تاريخي آشنا ميشويد.
ما بعد از دهه پنجاه که اُفت آب زيرزميني منطقه رفسنجان- کرمان شدت پيدا کرد، در دهه شصت به اين فکر افتاديم که دنبال مکانهايي براي توسعه کشت پسته در خارج از استان باشيم. طبيعتاً، جاهايي را براي مطالعه کانديد ميکرديم که سابقه کشت پسته داشتند. يکي از مناطقي که وضع آب خيلي خوبي داشت و ضمناً سابقه يک باغ پسته هم در آنجا وجود داشت، منطقه ارزوئيه واقع در منطقه شمال حاجي آباد بندرعباس بود. کشت معمول آنجا غلات بود و باغات موجود در اين منطقه هم خرما و پرتقال بودند. در آنجا آقايي به نام فروزان يک باغ کوچک يکي، دو هکتاري از پسته کاشته بودند که درختهاي مسن و بزرگي هم داشت. ما با خود گفتيم که اين باغ را دو، سه سال زير نظر ميگيريم، اگر ديديم اين باغ بار خوبي ميدهد، ميتوانيم بگوييم اين منطقه استعداد کشت پسته را خواهدداشت. قرار گذاشتيم دو، سه سال اين باغ را زيرنظر بگيريم. سال اول ديديم اين باغ محصول خيلي عالي دارد و خيلي خوشحال شديم. اين منطقه بسيار منطقه پرآبي بود و محدوديت آب هم به لحاظ حفر چاه نداشت. حفر چاه آزاد بود؛ البته يک دليلش هم اين بود که حدود صد کيلومتر از جاده آسفالته فاصله داشت و در اين صد کيلومتر هيچ جادهاي نبود و ميبايست با زحمت بسيار از مسير رودخانهها عبور کنيم. سال دوم ديديم باغ بار کمي دارد! سال سوم باز مقدار بار کمي داشت. ما فکر ميکرديم اين باغ به دليل اينکه به اندازه کافي به لحاظ آبياري و کود مديريت نميشود، بار ندارد. به هر حال ما اين باغ را خريديم. باتوجه به اينکه در دو سال اول بار خيلي خوبي داد و دو سال بعد بار نسبتاً کمتري داد، ما فکر کرديم اين منطقه به لحاظ توليد پسته مشکل ندارد. بنابراين، در سال 1366 در آنجا يک مقداري زمين خريديم و پستهکاري را شروع کرديم و همان پيوندهايي که در رفسنجان از آنها تجربه داشتيم را استفادهکرديم. پيوندهاي کلهقوچي، اکبري و احمدآقايي را زديم. در سال 1368 تقريباً باغ کامل کاشته شدهبود و در سال 1370 پيوندها زده شدند. بنابراين انتظار داشتيم در اواسط دهه هفتاد شمسي محصول داشته باشيم، اما از 1370 تا 1376 ديديم از محصول خبري نيست! با اينکه رشد درختان بسيار عالي و خيليخيلي تنومند بودند، اما بار نداشتند. در نتيجه من سال 76-75 شروع کردم به مطالعه با اين سوال که اينجا چه اشکالي ميتواند داشتهباشد که پسته ندارد؟! از اين رو، مناطقي که در دنيا شبيه به منطقه ارزوئيه هستند و در عين حال پستهکاري دارند را مطالعه کردم. يکي از مناطقي که همان اول نظرم را جلب کرد، منطقه پستهکاري در کشور يونان بود. هواي يونان تقريباً خيلي شبيه به منطقه پستهکاري ما در ارزوئيه بود و پسته هم داشت.
در سال 1377 من تصميم گرفتم که به اتفاق پدرم به يونان بروم و باغات پسته آنجا را ببينيم. وقتي به يونان که يک کشور سوسياليستي بود رفتيم، اطلاعات خيليخيلي سخت پيدا ميشد. بيشتر از يک هفته آنجا مانديم و نتوانستيم اطلاعات زيادي پيدا کنيم. با کشاورزهاي آنجا صحبت کرديم و در مورد مشکل خودمان گفتيم و پرسيديم شما چهکار ميکنيد، آنها گفتند که ما هم همين مشکل را داريم! تنها نکتهاي که در گفتگو با کشاورزهاي يوناني متوجه شديم اين بود که آنها در زمستان يک محلولپاشي «گيبوتکس» دارند و ما نفهميديم که اين ماده را به چه دليل محلولپاشي ميکنند. با اين اطلاع شروع کرديم به جستجوي بيشتر. طبق گفتههاي پدرم متوجه شديم که در ايران هم سابقه محلولپاشي گيبوتکس وجود داشتهاست. پدرم ميگفتند که ما قبلاً داخل گيبوتکس روغن ولک ميريختيم و ميپاشيديم. اما ما هر چه گشتيم گيبوتکس پيدا نکرديم. در عين حال شروع کرديم به مطالعه و صحبتکردن با دانشگاههاي مختلف تا بدانيم اساتيد چه نظري در اين مورد دارند. يک قرارداد با دانشگاه شيراز بستيم.
در دانشگاه شيراز با آقاي دکتر راحمي که رشته تحصيليشان فيزيولوژي گياهي است طرح موضوع کرديم و قرار شد اين موضوع را به کمک آنها دنبال کنيم. طبق قرارداد، محلولهاي مختلفي را از جمله گيبوتکس و ولک و محلولهاي ديگري که روي درختان ديگري غير از پسته در دنيا تجربه شده بود مثل نيترات پتاسيم و دورمکس که الان مطرح است و مواد ديگر که شايد پنج محصول ديگر بود را در برنامه گذاشتيم تا در منطقه پستهکاري ارزوئيه محلولپاشي کنيم.
در زمانهاي مختلف و با تيمارهاي مختلف يک طرح مفصلي تدوين شد و ما در سال 1379 اين طرح را پياده کرديم. ماده دورمکس را آنموقع از آلمان خريديم و بقيه محلولها را هم بهصورت آزمايشگاهي فراهم کرديم و روغنهاي ولک مختلفي را هم خريداري کرديم. همه اين محلولها را در تاريخهاي مختلف از اول دي تا اول اسفند محلولپاشي کرديم و ديديم در فروردين روي بعضي تيمارها درختها به موقع سبز شدند. در آن زمان به اين نتيجه رسيديم که بهترين تيمار، تيمار روغن ولک با دوز چهار يا شش درصد است. اتفاقاً آقاي دکتر راحمي همان موقع مقالهاش را هم در يکي از مجلات باغباني چاپ کردند. پس از آشنايي ما با موضوع نياز سرمايي، طرحهاي ديگري با دانشگاه شيراز براي اندازهگيري نياز سرمايي واريتههاي مختلف گذاشتيم تا بدانيم هر واريتهاي چه نياز سرمايي دارد. بنابراين، اين طرحها روي واريتههاي مختلف انجام شد و خود ما در رفسنجان هم شروع کرديم به استفاده کردن، چون در بعضي از سالها رفسنجان گرم ميشد.
بعداً اتفاقاً در سالهاي اوايل دهه هشتاد شمسي يکسري مقالات از آمريکاييها خواندم و متوجه شدم آنها هم با اين موضوع مواجه بودهاند و تجربه خوبي در استفاده روغن ولک داشتند. تجربه آنها را استفاده کرديم و پس از اينکه به طورکلي با موضوع نياز سرمايي و ساعات سرمايي آشنا شديم دو سفر به مناطق پستهکاري استراليا داشتيم که يک سفر آن با انجمن در سالهاي اخير بود. در مورد روش ديناميک اندازهگيري نياز سرمايي با استرالياييها صحبت کرديم و کلاً بحث نياز سرمايي و محاسبات مربوطهاش کمکم در بين باغداران رفسنجان توسعه پيدا کرد و بعد کمکم به ساير مناطق رفت.